خداوکیلی؛آن زمانی که این مغول های از خدا بی خبر،سال ها را نامگذاری می کردند؛ "فکر هم کردند!؟"

آخر میمون دریگر چه صیغه ای است...؟!

اگر قرار باشد طالع امسال من بر اساس نام سال رقم بخورد؛دو احتمال وجود دارد که با توجه به سابقه ی دهشتناک اینجانب در امر شانس؛دومی محتمل تر است!

اول: اینکه سال میمونی داشته باشم و به میمنت و مبارکی به پایان برسد...(انشالله! :|)

دوم: چهره ی سال 95 هم مانند نام آن،کریه المنظر بوده و دمار از روزگار به در آورد!

به هر حال آنچه مشخص است 95؛حس خوبی ندارد(برای من...!)و البته طبق آنچه پیش تر در پست های قبل گفته شده؛«ویژگی سنمه! :|»

به یاد دارم که در گذشته؛پیش از عید سر از پا نمی شناختم و حتی سال پیش یک «برادکست لیست» بزرگ هم آماده ساخته بودم تا بلافاصله با شنیدن صدای توپ تحویل سال؛«سند تو آل» کنم! که البته با یک اشتباه کوچک سهوی کل پروژه که ساعت ها زمان برده بود،به باد فنا رفت!

امسال اما؛به دنبال یک «عکس نوشته»ی فازسنگین و ...ناله (:|) مانند هستم تا هنگام تحویل سال بر پروفایل ها قرار دهم و در پیج و گروپ ها شِر کنم! xD

و انصافا چنین میزانی از تغییر در 8760 ساعت اعجاب آور است!

ولی در کل،عید چیز خوبی ست...! («در 50% پست های این وبلاگ،مشابه این جمله یافت می شود!»)

چرا؟! از این رو که:

اولا؛ ساکنین شهر های «دور افتاده از دریا» مثل همین اصفهان ما،معمولا دو نوبت در سال شانس مواجهه با سواحل نیلگون بالا و پایین این مرز و بوم را دارند که اولین آن همین عید است...! (البته اینکه اصولا دریا چیز خوبی هست یا خیر هم خود نیاز به مُباحثات فراوان دارد!)

دوم؛ احتمالا آزادی بیشتری در قبال استفاده از وسایل ارتباط جمعی :| :/ به دست خواهیم آورد؛به هر حال عید است و خانواده هم به این موضوع واقف!

سوم؛ به جای یک فیلم؛میتوان روزی دو فیلم تماشا کرد(البته حداقل؛چرا که امروز علاوه بر تد 1 و تد 2؛احتمالا توئلو انگری من را هم خواهم دید!)

چهارم...! هیچ!

به جان جد خدا بیامرزم تمام آن سه مورد بالا هم طبیعتا چرت و کاملا مزخرف بودند...واقعا اگر برتری این 13-14 روزتعطیلی بر دیگر ایام سال قرار است این ها باشد؛ترجیح می دهم مدارس را فردا بازگشایی کنند و دوباره بر سر کلاس درس بنشینم(البته ادعا کردن هم حدی دارد! :|)

در هر صورت؛نوروز قرار است چیز خاصی باشد و اگر چنین قراری نداشتیم؛همه چیز ظاهرا دچار تغییر نمی شد...و البته مشکل هم دقیقا همین جاست! :| ظاهر...!

راستی!...تا از خاطرم نرفته بگویم که یکی از ویژگی های خوب عید؛بروز شدن این وبلاگ من هم بوده است؛که این را به فال نیک میگیرم...!

حال که این سکانس پایانی 94 عزیز است(شاید بهتر باشد دم رفتن کمی از دلش در بیاوریم تمام آن فحش هایی که در طول 365 روز بارش کردیم را! «چه گفتم!»)؛شاید بهتر باشد از نقشی که در طول این سال بازی کردیم؛جدا شویم و آرزو کنیم که 95 پر باشد از لحظه های بهتر و قسمت های جذابتر که اگر سال های بعد نشستیم و آن را مرور کردیم؛به پاس تک تک سکانس های آن،لبخند بر لبانمان بنشیند و بگوییم:«یادش به خیر...!»...

 

-----------------

+ یک نکته ی بسیار مهم اینکه:سعی کنید در طول سال با اتاقتان به گونه ای رفتار نکنید که دو روز مانده به عید،همه ی امواتتان جلوی چشمتان بیایند! «همه جا» درد گرفتم والا! فقط و فقط دو کیسه از این آبی های بزرگ مخصوص بازیافت،پر از کاغذ کردم و درک نمی کنم که در طول این مدت،چرا این همه زباله را به جای دور،درون جعبه هایم انداختم! به این ترتیب «هدف بزرگ اول» سال 95 :رسیدن به حداقل هایی در نظم!

+ چقدر این سبک از نوشتن دلخراش و خسته کننده بنظر می رسد...من که به شخصه در پایان این متن احساس خستگی میکنم!

+ سعی نمودم کمی «طنز جدی» در خلال متن به کار ببرم که به نوعی اولین بار می شد که اینگونه می نوشتم؛امیدوارم افتضاح نشده باشد و حداقل ارزش خواندن داشته باشد!

+ 5 روز دیگه؛یک سال از فشردن کلید «ساخت وبلاگ» می گذرد...360 روز است که اینجا می نویسم #پس_زنده_ام ...!

+ سال نوتون (نو+ضمیر چسبان دوم شخص جمع) میمون!